سیدجعفر، اول بار، توی باغهای «ابرده» است که میفهمد به قول خودش «تهصدایی» دارد؛ وقتی همراه پدرش کار میکند و آوازهای روستایی میخواند. در مکتبخانه «حاجی عبدالباقی صباغی»، سیدجعفر، هم قرآن خواندن را یاد میگیرد و هم حافظ خواندن و سعدیخواندن را. همان وقتهاست که بزرگترها، او را روی اسب مینشانند تا پیشاپیش هیئت روستا، منقبت بخواند و همینها او را محفل و مجالس عزای آلالله میکشاند.
«تابستانها ابرده بودیم و زمستانها میآمدیم مشهد. خانهای داشتیم در طبرسی. یک روز کنار خانه جشن گرفته بودند؛ جشن ولادت امام زمان(عج) را؛ همه میخواندند، من هم رفتم و سه بیت شعر مرحوم «حسان» را که حفظ بودم خواندم. آنجا اول بار بود که در مجلس خواندم.»
سیدجعفر کلاس ششم را که تمام میکند میآید مشهد تا درس طلبگی را شروع کند. او در خانه یکی از آشناهای پدری در کوچه «سیاوون» منزل میکند؛ جایی که «صادقعلیشاه» در یکی از قهوهخانههای آنجا، نقل رستم و سهراب میگوید و گیو و گودرز. اسم و آوازه صادقعلیشاهِ نقال، در همان سالها آنقدر هست که رادیو هم هر روز در برنامه «حماسه جاویدان» نیم ساعت از نقالی او پخش میکند.
نقل صحبگاهی، مجلس ذکر فضایل و مناقب معصومین(ع)
«مدرسه دو در» آنوقتها بیرون از جغرافیای حرم مطهر بوده؛ چسبیده به «بازار زنجیر». سید جعفر در مدرسه دو در، «سیوطی» میخواند و «مغنی» و همان موقعهاست که جلسهای هفتگی را برای مداحی، پایهگذاری میکند. بعد هم راه مییابد به جلسه شعر «حاجآقا آذر» و حاجی آذر، کسی را میفرستد تا در جلسات هفتگی، راه و رسم مداحی را به مداحان جوان بیاموزد...
«در آن سالها سه انجمن سرآمد بود؛ یکی انجمن نوحهسرایان آذر که توسط مرحوم حاجآقای آذر، حاج غلامرضا آذر حقیقی اداره میشد. بیشتر مداحان و مرثیهسرایان در مشهد، برای چند نسل، از شاگردان مرحوم حاجآقای آذر بودند. جلسه ایشان، جمعهشبها عمدتا در محلی در بالاخیابان برگزار میشد. یکی دیگر از انجمنها، انجمن نوحهسرایان هاشمی بود که توسط حاجآقای هاشمی اداره میشد؛ سیدعباس رضوی هاشمی ملقب به سراج و متخلّص به هاشمی. محل انجمن هاشمی هم در بالاخیابان بود. انجمن دیگری هم بود به نام انجمن نجاتی که مسئولش حاجآقای نجاتیان بود؛ محمدتقی نجاتیان. محل انجمن نجاتی، دقیقا پشت پمپ بنزین خیابان تهران بود؛ حوالی همین جایی که الان دفتر امام جمعه است. من به همه این جلسات رفت و آمد داشتم.»
حاجی هنوز هم نصف شعرهایی که میخواند، شعر شاعران مشهدی است؛ بیشتر آنها هم دوستان او بودند که سالها در انجمنهای شعر و محافل مداحی، پهلو به پهلوی هم نشستهاند و شعر خواندهاند و اشکی ریختهاند. از مرحوم «قاسم ثابت» و مرحوم «خسرو احتشامفر» بگیر تا مرحوم «سیدرضا مؤید» و مرحوم «قاسم سرویها» و استاد «محمدجواد غفورزاده(شفق)»
سیدجعفر، که بعدها داماد صادقعلیشاه میشود، به همه این جلسات رفت و آمد دارد.
داماد جوان بعدها به پدرزن نقال، توصیه میکند تا مدح و منقبت ائمه اطهار(ع) را هم چاشنی نقلش کند و بعد از آن است که نقلهای صحبگاهی نقال نامی مشهد، مجلس ذکر فضایل و مناقب معصومین(ع) هم هست.
معتقدم حضرت(ع) به مداحی ما نظر دارد
حاجی ماهرخسار از همان قبل از انقلاب با آیتالله خامنهای و مرحوم عباس واعظ طبسی هم آشنا میشود و همین آشنایی بعدها او را مداحی و مرثیهخوانی در حرم مطهر رضوی میکشاند تا بیشتر از 50 سال، سیدجعفر ماهرخسار پای ثابت مراسم حرم مطهر باشد.
«قلبا معتقدم که خود حضرت به مداحی ما نظر دارد. این است که مداح در حرم که میخواند باید بیشتر از هر جای دیگر حواسش به شعری که میخواند باشد»
حاجی ماهرخسار همچنان که پای ثابت برنامههای حرم مطهر است، پای ثابت مجالس روضهخوانی هم هست. میگوید: «یک بار که رهبری مشهد بودند و من خدمتشان رسیده بودم، ایشان از من پرسیدند: «هنوز روضههای قدیمی را میروید؟» گفتم: «بله آقا» ایشان گفتند: «هرچه هست در همان روضهها است؛ اخلاص و پاکی در همان مجالس است. این مجالس را ترک نکنید» و ما هم هیچ وقت ترک نکردیم و انشاالله تا پایان عمر ترک نخواهیم کرد»
حاجی ماهرخسار در همه محافل قدیمی مداحی و مرثیهخوانی شناختهشده است. میگوید: « بیشتر از ۵۲ سال است که در دهه آخر محرم و دهه آخر صفر را در هیأت سجادیه کاشان هستم» اهالی کویر، زنگ صدای حاجی را حسابی دوست دارند.
در محافل مداحی، حاجی از قدیمیهاست و جوانترها سعی میکنند الحانی را که او میخواند بخوانند.
حاجی میگوید: «این را بارها گفتهام که با نوآوری مخالف نیستم اما هر چیزی حساب و کتاب دارد؛ بویژه اگر مربوط به دستگاه اهل بیت باشد که دیگر حرمتش صد برابر میشود؛ اما برخی از جوانترها سبکهایی را انتخاب میکنند که تند و ترانهای است و گاهی حتی وهن ائمه اطهار است...»
حاجی به جوانترها توصیه میکند شعری که میخواهند بخوانند حفظ کنند. میگوید: «از روزهای اول شعرهایی که میخواهم خوانم را حفظ میکنم. برای مداح و منبری، از حفظ خواندن شعر، بهتر است؛ بماند که اگر کسی در جوانی چیزی را حفظ کند، در پیری هم یادش خواهد ماند.»
*
سید جعفر ماهرخسار سر صبحی، توی خانهاش نشسته و دارد برای ما از زندگیاش میگوید؛ از نیم قرن مداحی و ذکر مصیبت در حرم امام ثامن. از توی حیاط سر و صدای گنجشکها میآید که لای شاخههای درخت تنومند انجیر، میروند و میآیند. حاجی میگوید: «اینجا باغ بود که خریدمش؛ همان سالهای جوانی»
خانه حاجی هنوز هم باغی است برای خودش. باغی که حاجی ماهرخسار، صبحها صدایش را در آن سر میدهد. همسایههای حاجی با این صدا اخت شدهاند. حاجی چشم و چراغ محله است؛ چشم و چراغ شهر.
نظر شما